زندگی نامه ی حكيم جهانگير خان قشقايي رحمت الله علیه(2)
زندگی نامه ی حكيم جهانگير خان قشقايي رحمت الله علیه(2)
بركرسي تدريس
حكيم قشقايي گاه در شبستان مسجد جارچي[2] تدريس ميكرد.[3]
او روزهاي پنجشنبه و جمعه، به تدريس رياضي و هيئت ميپرداخت. وي گاهي به تدريس نهج البلاغه ميپرداخت و آن را با حكمت، تحليل ميكرد.[4] نزديك به 130 نفر در درس شرح منظومه وي شركت ميكردند.[5]
وي سطوح مختلف دروس حوزوي ـ حتي رتبه عالي درس خارج را ـ تدريس ميكرد.
او كتابهاي اسفار و شفا و شرح منظومه را با بياني شيوا تدريس مينمود.[6]
آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني در درس خارج او شركت كرده بود.[7]
آيت الله بروجردي فرمود: «ما در زمان جواني، درحوزة علمية اصفهان نزد مرحوم جهانگيرخان، اسفار ميخوانديم؛ ولي مخفيانه. چند نفر بوديم و خفيةً به درس ايشان ميرفتيم.[8]
حكيم قشقايي جزو نامدارترين مدرسان حوزة علمية تهران بود. «در مدرسه سپهسالار تهران شهرت بود كه در مدرسه صدر اصفهان، دو نفر فاضل معمر بينظير ايران، آخوند ملّا محمد كاشي و جهانگيرخان قشقايي هستند.»[9]
شيخ عباس قمي مينويسد:
«جهانگير خان در علم و عمل به جايي رسيد كه از اقطار بلاد به حوزه درسش آمدند.»[10]
آقا بزرگ تهراني مينويسد: «جهانگير خان چنان كوشيد كه به اعلي درجات علم دست يافت ... و از ساير بلاد به قصد استفاده از او به حوزه درسش شتافتند.[11] مورخ ديگري مينويسد: «ميرزا جهانگيرخان قشقايي در مدرسة صدر اصفهان تدريس ميكرد و بيشتر استادان معقول خوشه چين خرمن دانش او بودهاند.»[12]
چو لطف خدا با جهانگير شد جهانگير نامش جهانگير شد[13]
رونق دهندة فلسفه
«مرحوم قشقايي فلسفه را در اصفهان از تهمت خلاف شرع و بدنامي كفر و الحاد نجات داد. سهل است كه چندان به اين علم رونق بخشيد كه فقها و متشرعان نيز آشكارا با ميل و علاقه روي به درس فلسفه نهادند؛ و آن را مايه فضل و مفاخرت ميشمردند.»[14]
و در «ديوان طَرَبْ» اصفهاني آمده است:
«جهانگير خان در اثر شخصيت بارز علمي و تسلم مقام قدس و تقوي و نزاهت (پاكدامني) اخلاقي و حسن تدبير حكيمانه كه همه در وجود وي مجتمع بود؛ تحصيل فلسفه را كه بين علما و طلاب سخت موهون (سست) و با كفر و الحاد مقرون بود؛ از آن بدنامي به كلي نجات داد و آن را در سرپوش درس فقه و اخلاق چندان رايج و مطلوب ساخت كه نه فقط دانستن و خواندن آن موجب ضلالت و تهمت بيديني نبود؛ بلكه مايه افتخار و مباهات محسوب ميشد. وي معمولاً يكي دو ساعت از آفتاب برآمده در مسجد جارچي سه درس پشت سر هم ميگفت؛ كه درس اولش شرح لمعه (فقه) و بعد از آن شرح منظومه (حكمت) و سپس درس اخلاق بود و به اين ترتيب فلسفه را به مانند «حشو جوز[15] و قند و لوزينه[16] فقه» با اخلاق بخورد طلاب ميداد.[17] اين مثال كنايه از اين است كه وي فلسفه را در ميان دروس فقه و اخلاق، به سبك شيوايي تدريس ميكرد.»
مكتب فلسفي صدرايي
1. مكتب موافقان فلسفة ملاصدرا، كه بيشتر آنها اهل ذوق و عرفان بودند.
2. مكتب مخالفان فلسفة ملاصدرا كه توسط استاد ملا رجبعلي تبريزي اداره و تدريس ميشد. شاگردان اين مكتب عبارتند از: علي قلي خان بن قرچقاي خان، آقا جمال خوانساري، ملا اسماعيل خاتون آبادي و بسياري ديگر از بزرگان فلسفه و كلام.[18]
فلسفة ملاصدرا گسترش يافت و ميراث اين مكتب در قرن 12 ـ 13 هـ . ق توسط مير ابوالقاسم مدرس خاتون آبادي (متوفا: 1202 هـ . ق) از آقا محمد بيدآبادي (متوفا: 1197 ـ 1198 هـ . ق) به آقا علي نوري اصفهاني (متوفا: 1246 هـ . ق) رسيد كه بزرگترين مدرس فلسفه ملاصدرا در اصفهان بود.مدتي حدود 6 ـ 10 سال متوالي به اين خدمت اشتغال داشت و شاگردان معروف و برجستهاي مانند ملا اسماعيل اصفهاني، ملا جعفر لنگرودي و مير سيد رضي لاريجاني (متوفا: 1270 هـ . ق) استاد آقا محمد رضا قمشهاي اصفهاني (متوفا: 1289 هـ . ق) و ملا عبدالله زنوزي و سرانجام حاج ملا هادي سبزواري (متوفا: 1289 هـ . ق) از حوزة درس او برخاستند و آن امانت علمي را به اخلاف تحويل دادند.
در اوايل قرن 13 هـ . ق حوزة تدريس و تعليم فلسفه صدرايي حدود نيم قرن در اصفهان بوسيلة دو استاد نامدار:
1. علامة بزرگوار آخوند ملا محمد كاشاني؛ 2. حكيم جهانگيرخان قشقايي.
گرمي و رونقي به سزا داشت، چندان كه طلاب اين علم را از بلاد دور و نزديك از ممالك مجاور براي درك محضر ايشان به اصفهان ميشتافتند و ساليان دراز نام «آخوند» (آخوند ملا محمد كاشاني معروف به كاشي) و خان (حكيم جهانگير خان قشقايي) ورد زبان علما و محصلان علوم قديم بود.»[19]
در مقابل مشروطه
«پس از اعلام مشروطيت، در جلسة علماي اصفهان، مخصوصاً روحانيون مسجد شاهي (مثل حاج نورالله و برادرش) جهانگير خان مشروطه را از اصالت مبرا دانست و آن را تا حدودي زاييده دسايس استعمارگران فرهنگ خواند، تا جايي كه فرمود: اگر چه توده مردم به مشروطه دل بستهاند و جانها باختهاند؛ ولي اين ريشه در استبداد دارد. شايد هم ميخواهند دين مردم را بدزدند و سپس گفت: آقا رحيم چنين نيست؟ من سكوت كردم. فرمود: آقا رحيم سكوت كن، سكوت اسلم است.[20]
ارتباط با عالمان معاصر
جهانگير خان از هنگامي كه در مدرسة صدر بازار اصفهان به تحصيل و تدريس مشغول بود، هم مباحثه آخوند كاشي بود. هردو از شاگردان آقا محمد رضا قمشهاي بودند. هر دو تا پايان عمر در آن مدرسه ميزيستند. آخوند ملا محمد كاشي مدت 84 سال عمر نمود و در اين مدت همچون حكيم قشقايي مجرد بوده و همسر اختيار ننمود.[21]
آخوند كاشي از نوادر اعصار بود و در علم، زهد، تقوا و تدريس، از اسوههاي علم و عمل بود. حكايات عجيب از اين عارف صمداني و متأله رباني نقل ميكنند؛ از جمله اين كه:
«روزي پس از پايان درس، يكي از طلاب به محل درس آن بزرگوار (آخوند كاشي) آمد و گفت: آقا اين شيخ ميگويد: ديشب به وقت سحر ديدم كه از در و ديوار صداي «سبّوح قدّوس ربّ الملائكة و الرّوح» برميآيد و چون در نگريستم، ديدم كه آقاي آخوند به سجده افتاده و اين ذكر را ميگويد. آخوند كاشي فرمود: اين در و ديوار به ذكر من متذكر گشته باشند، امري نيست؛ بلكه مهم آن است كه او از كجا محرم اين راز گشته است؟!
در اين خصوص، آقاي جابري انصاري (يكي از شاگردان حكيم قشقايي و آخوند كاشي) ميگويد:
هر نيمه شب، با سوز و گداز نماز ميخواند كه بدنش به لرزه ميافتاد و از بيرون حجره صداي حركت استخوانهايش احساس ميشد».[22]
شاگردان
2. سيد محمد علي ابطحي سدهي (متوفا: 1371 هـ . ق): وي 50كتاب نوشته است، از جمله شرح فارسي بركفايه، تعليقه بر فرائد و ختام الغرر.[24]
3. ميرزا محمود ابن الرضا (1285 ـ 1355 هـ . ق): وي جزوِ شاگردان آخوند كاشي و ميرزا محمد هاشم چهار سوقي خوانساري در اصفهان و سيد محمد كاظم يزدي، آخوند خراساني و شريعت اصفهاني در نجف اشرف بود.[25]
4. آقا ضياء الدين عراقي (1278 ـ 1361 هـ . ق): وي از نام آوران علم اصول است. مقالات الاصول و شرح تبصرة علامه از آثار اوست.[26] زندگي اين فقيه بزرگ در همين مجموعة گلشن ابرار آمده است.
5. حاج آقا رحيم ارباب (1297 ـ 1396 هـ . ق): وي سطوح عالي فلسفه و حكمت (مثل شرح اشارات و شفا) و نهج البلاغه و يك دوره اخلاق را نزد جهانگير خان قشقايي و قسمت اعظم علوم عقلي را نزد آخوند كاشي فرا گرفت و مدتي طولاني در درس خارج فقه علامه سيد محمد باقر درچهاي شركت كرد.[27] شرح حال وي در همين مجموعة گلشن ابرار آمده است.
6. عبدالله اشراق (1235 ـ 1345 هـ . ق).[28]
7. ميرزا مصطفي جعفر طياري (متوفا: 1335).[29]
8. سيد ابوالحسن اصفهاني (1284 ـ 1365 هـ . ق): آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني در روستاي «مَديسِهْ» از توابع لنجان اصفهان به دنيا آمد، پدرش (سيد محمد) همراه سيد عبدالحميد (پدر خود) از بهبهان به اصفهان و سپس به كربلا مهاجرت كرده بودند، آيت الله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني تا پايان عمر در نجف به تدريس و انجام امور مسلمانان اشتغال داشت. وي در كاظمين ديده از جهان فاني فروبست و در صحن مطهر اميرالمؤمنين در كنار قبر فرزند شهيدش سيد محمد حسن مدفون گرديد.[30]
9. شيخ حسنعلي اصفهاني، معروف به شيخ نخودكي (1279 ـ 1361 هـ . ق): وي فلسفه را نزد حكيم قشقايي فرا گرفت. او داراي كرامات بسياري بوده است. هزاران بيمار ممتنع العلاج با دعاي او، شفا پيدا كردند.[31]
10. ميرزا محمد باقر امامي (متوفا: 1364 هـ . ق): وي از سادات امامي اصفهان، عالم، حكيم، فاضل، زاهد و از شاگردان جهانگير خان قشقايي، آقا سيد محمد باقر درچهاي و آخوند كاشي بود. او كتاب گرانسنگي در حكمت و كلام تأليف نموده است.[32]
11. حسين امين جعفري دهاقاني (1295 ـ 1369 هـ . ق).
12. اسدالله ايزد گشسب (1303 ـ 1366 هـ . ق): وي داراي تأليفات بسياري است.[33]
13. سيد حسين بروجردي (متوفا: 1380 هـ . ق): وي زعيم جهان اسلام، حضرت آيت الله العظمي بروجردي از شاگردان نامي حكيم قشقايي است.
محل دفن وي مسجد اعظم قم است.[34]
14. علي بافقي (1336 هـ . ق).
15. محمد حسن بيچاره بيدختي (1308 ـ 1386 هـ . ق)[35]
16. ميرزا مهدي بيدآبادي اصفهاني (متوفا: 1365 هـ . ق): وي داراي تأليفات بسيار است از جمله: ابواب الهدي و اعجاز قرآن.[36]
17. سيد صالح توسلي منجيلي طارمي (متولد: 1292 هـ . ق).[37]
18. سيد حسن چهار سوقي (متولد: 1294 هـ . ق).[38]
19. ميرزا حسن خان جابري انصاري (1287 ـ 1376 هـ . ق)[39] از اين اديب و مورخ توانا، 24 اثر علمي ـ ادبي باقي مانده است.
20. سيد عبدالرسول حجازي (1260 ـ 1358 هـ . ق).
21. سيد محمد حقايق كشفي اصطهباناتي.
22. حاج ميرزا محمد علي حكيم الهي سلطان آبادي (1274 ـ 1325 هـ . ق).
23. محمد حكيم خراساني (متوفا: 1355 هـ . ق).
24. محمد علي حكيم الهي فريدني (1284 ـ 1384 هـ . ق)
25. محمد علي خوانساري (متوفا: 1350 هـ . ق).
26. سيد فخرالدين خوانساري (متوفا: 1348 هـ . ق).
27. سيد محمد داعي الاسلام لاريجاني (1295 ـ 1370 هـ . ق)
28. ميرزا فتحالله درب امامي (1301 ـ 1377 هـ . ق)
29. ضياء الدين درّي (متوفا: 1375 هـ . ق)
30. فرج الله درّي (متوفا: 1382 هـ . ق)
31. حسن وحيد دستگردي (1298 ـ 1321 هـ . ق).
32. ميرزا مهدي بن هادي دولت آبادي (1288 ـ 1334 هـ . ق).
33. سيد علي محمد دولت آبادي (1285 ـ 1341 هـ . ق)
34. شيخ نور الله دهاقاني، معروف به نورالشرق، (متوفا: 1371 هـ . ق).
35. سيد عباس صفي دهكردي.[40]
36. آقا رحيم دهكردي (متوفا: 1368 هـ . ق).[41]
37. غلامحسين ربّاني چادگاني.
38. سيد محمد رضوي كاشاني (متولد: 1291 هـ . ق)
39. شيخ ابوالفضل ريزي (متوفا: 1339 هـ . ق)[42]
40. محمد علي زاهد قمشهاي، معروف به ابو المعارف (متولد: 1290 هـ . ق)[43]
41. و... .
تأليفات
2. ديوان شعر[44]
جابري انصاري كه از شاگردان جهانگير خان بوده است، مينويسد:
«در مدرسه صدر خدمت آن بزرگوار نهج البلاغه ميخواندم و شرحي برآن كتاب مستطاب مينوشت».[45]
مؤلف «زندگاني حكيم جهانگير خان قشقايي» آورده است:
«در كتب متعددي از شرح نهج البلاغه منسوب به حكيم قشقايي سخن رفته است، لكن به نظر ميرسد كه منبع و مأخذ اصلي همان كتاب «تاريخ نجف و حيره» بلاغي، ص 82 باشد كه آقا بزرگ تهراني در كتاب نقباء البشر، ص 344 و الذريعه، ج 14، ص 122 و عمر رضا كحّاله هم در كتاب معجم المؤلفين، ج 3، ص 230 و آسيد مصلح الدين مهدوي در كتاب رجال اصفهان، ص 39 و اخيراً آقاي رضا استادي در كتابنامة نهج البلاغه، ص 41، از آن نام بردهاند.»[46]
ولي تاكنون شرح نهج البلاغه منسوب به حكيم به دست نيامده است.[47]
در كتاب «طبقات المؤلفين» و كتاب «رجال اصفهان» نامي از «ديوان شعر» منسوب به حكيم قشقايي نيامده است بلكه در كتاب طبقات اين عبارت است: (و له شعرٌ فارسيّ)؛ او داراي شعر فارسي است. داشتن شعر به معناي داشتن ديوان شعرنميباشد.[48] اين شعر منسوب به حكيم قشقايي است:
دوش عشقت برد آرام از دل و از چشم خواب ياد رويت بود كارم تا برآمد آفتاب
دل گرفت از مدرسه ياران كجا كوي حبيب جان فسرد از وسوسه، ساقي بده جام شراب[49]
وفات
اين حكيم فرزانه پس از 45 سال تحصيل، تدريس، سير و سلوك و تربيت شاگردان، خاكيان را بدرود گفت و در جوار قرب الهي آرميد.
پی نوشت:
[1] . مدرسه صدر مشهورترين بناي تاريخي از دوره حكومت حاج محمد حسين خان صدر اصفهاني است. اين بنا در بازار بزرگ اصفهان واقع شده است. درختان كهن كاج صفا و طراوت مخصوصي به اين مدرسه داده است. (گنجينه آثار تاريخي اصفهان، ص 57) با اندكي تصرف.
[2] . مسجد جارچي در بازار بزرگ اصفهان و نزديك مدرسه صدر واقع شده است. باني آن، سلطان جارچي باشي شاه عباس اول است. (آثار اصفهان، ص 524).
[3] . گلزار معاني، حسين مدرس رفسنجاني، ص 632.
[4] . اصفهان، ص 320.
[5] . گلزار معاني، ص 632.
[6] . زندگاني حكيم جهانگيرخان قشقايي، ص 58.
[7] . مجله نور علم، شماره 7، دوره سوم، شماره 28، ص 98.
[8] . مهر تابان، سيد محمد حسيني تهراني، ص 61.
[9] . تاريخ جرائد ايران، محمد هاشمي، ج 1، ص 238.
[10] . فوائد الرضويه، ص 88.
[11] . طبقات اعلام الشيعه، ج 1، ص 344.
[12] . تاريخ مشاهير ايران و عرب، ص 32.
[13] . زندگاني حكيم جهانگير خان قشقايي، احمد گرسيوز، ص 10.
[14] . دو رساله همايي، ص 18.
[15] . هلو يا شفتالوي خشك شده كه درون آن را با مغز جوز (گردو) پر ميكنند.
[16] . يك نوع شيريني كه با مغز بادام، پسته، گلاب و شكر درست ميكنند.
[17] . ديوان طرب، مقدمه، ص 70.
[18] . دو رساله همايي، ص 21 و 22.
[19] . زندگاني حكيم جهانگير خان قشقايي، ص 77 و 78.
[20] . از مضراب تا محراب، خسرو احتشامي، ص 34.
[21] . دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 7.
[22] . تاريخ و حكما، عرفان و...، ص 75.
[23] . دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 241.
[24] . همان، ص 185.
[25] . گنجينه دانشمندان، محمد شريف رازي، ج 5، ص 55.
[26] . زندگينامه رجال و مشاهيرايران، ص 110.
[27] . زندگاني حكيم جهانگير خان قشقايي، ص 91.
[28] . بزرگان جهرم، محمد كريم اشراق، ص 10.
[29] . زندگاني حكيم جهانگير خان قشقايي، ص 92.
[30] . گلشن ابرار، ج 2، ص 589.
[31] . زندگاني حكيم جهانگيرخان قشقايي، ص 101.
[32] . دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 73.
[33] . همان، ص 130.
[34] . زندگاني حكيم جهانگير خان قشقايي، ص 108.
[35] . صالحيه، ملا علي گنابادي.
[36] . تاريخ علماي خراسان، ص 254.
[37] . زندگاني حكيم جهانگيرخان قشقايي، ص 110.
[38] . زندگاني آيةالله چهارسوقي، سيد محمد علي روضاتي.
[39] . دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 271.
[40] . تاريخ حكما، ص 88، شماره 11.
[41] . دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 115.
[42] . نقباء البشر، شماره 667.
[43] . سالنامه فرهنگ شهرضا، سال 1366، ص 49.
[44] . معجم رجال الفكر و الادب في النجف، محمد هادي اميني، ص 352 به نقل از زندگاني حكيم قشقايي، ص 65.
[45] . تاريخ اصفهان، جابري انصاري، ج 1، ص 56.
[46] . زندگاني حكيم جهانگير خان قشقايي، مهدي قرقاني، ص 63 و 64.
[47] . همان، ص 65.
[48] . همان.
[49] . حديقة الشعراء، ج 1، ص 388.
/خ
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}